تو به من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلود به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي و هنوز،

سالهاست

كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان

مي دهد آزارم

 و من انديشه كنان

غرق در اين پندارم

 كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت ؟!!



جواب زيباي فروغ فرخ زاد :

 

من به تو خنديدم

چون كه مي دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدي

پدرم از پي تو تند دويد

و نمي دانستي

باغبان باغچه همسايه

پدر پير من ست

من به تو خنديدم

تا كه با خنده به تو

پاسخ عشق تو را

خالصانه بدهم

بغض چشمان تو ليك

لرزه انداخت به دستان من و

سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمي خواست به خاطر سپرد

 گريه تلخ تو را...

من كه رفتم و هنوز

سالها هست كه در ذهن من آرام آرام

حيرت و بغض تو تكرار كنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان

غرق در اين پندارم

كه چه مي شد اگر

باغچه خانه ما سيب نداشت ؟


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






 

نوشته شده توسط رضا خان زاده در سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,

ساعت 1:47 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت